نویسنده‌: محمد سعیدى مهر

آلوین پلانتینجا (1) در کتاب خدا، اختیار و شر (2)، به صورت گسترده به مسأله‌ی شر پرداخته است. این کتاب در دو بخش سامان یافته است: 1)الحاد طبیعى (عقلانى) و براهین مربوط به آن، و 2)الهیات طبیعى (عقلانى) و براهین اثبات وجود خدا.
در بخش نخست، برخى از براهین الحادى که علیه وجود خدا اقامه شده است، مورد بررسى قرار مى‏گیرد که بحث پیرامون مسأله‌ی شرور مهم‏ترین و مفصل‏ترین بخش است. در این بحث، روى سخن پلانتینجا بیشتر با جى. ال. مکى است. مکى در شمار معدود فیلسوفانى قرار دارد که باور به وجود خدا را آنچنان که در ادیان آسمانى تصویر و تبلیغ مى‏شود با وجود شرور، ناسازگار مى‏دانند. هرچند پلانتینجا بخش نسبتا طولانى‏اى از کتاب خویش را به این بحث اختصاص داده است، در این نوشتار خواهیم کوشید تا لب و گوهر مباحث او را باختصار طرح کرده، تصویرى اجمالى و حتى المقدور دقیق از آن ارائه دهیم. پلانتینجا پس از اشاره‏اى کوتاه به این واقعیت که جهان، حاوى برخى شرور طبیعى و اخلاقى است، مسأله‌ی شر را از زبان هیوم بازگو مى‏کند. به گفته هیوم: «آیا او [خدا] مى‏خواهد از وقوع شر جلوگیرى کند، ولى توانایى این کار را ندارد؟ در این صورت او ناتوان خواهد بود. آیا او قدرت جلوگیرى از شرور را دارد، اما نمى‏خواهد؟ در این صورت او بدخواه است. آیا او هم قادر بر جلوگیرى است، و هم اراده این کار را دارد؟ در این صورت شرور از کجا مى‏آیند؟»

در پاسخ به استدلال هیوم، چه بسا شخص متاله بکوشد دلیلى براى تجویز شر از سوى خدا ارائه دهد. (شاید فى المثل گفته شود که تحقق شر به نحوى در ارتباط با وجود خیر، ضرورت دارد.) چنین موضعى گاه، به نام «تئودیسه‏» [نظریه عدل الهى] خوانده مى‏شود. نکته مهمى که در اینجا، پلانتینجاخوانندگان خود را به آن توجه مى‏دهد این است که حتى اگر هیچ یک از این پاسخها رضایت‏بخش نباشند، باز مى‏توان ادعا کرد که خدا دلیلى براى تجویز شر دارد، اما ما انسانها از آن بى‏خبریم. لب سخن پلانتینجا آن است که ادعاى فوق از سوى متالهان، ملازمه‏اى با نامعقول شدن باور متدینان به وجود خداوند ندارد. به عبارت دیگر، طرح سؤالات پیچیده و گیج‏کننده‏اى که متاله از پاسخ دادن به آن عاجز است، براى تثبیت این مدعا که باورهاى دینى نامعقولند، کفایت نمى‏کند، بلکه براى این منظور کار بیشترى لازم است.

در اینجا، پلانتینجا از مقاله مشهور مکى، «شر و قدرت مطلق‏»، (3) سراغ مى‏گیرد. هدف مکى در این مقاله اثبات این مدعاست که باورهاى دینى نه تنها فاقد پشتوانه عقلى‏اند، که یقینا نامعقول نیز مى‏باشند و مجموعه اعتقادات خداباورانه دینى مجموعه‏اى ناسازگار را تشکیل مى‏دهد.

ادعاى مکى آن است که بین قضایاى ذیل تناقض هست:

1. خدا قادر مطلق است.

2. خدا خیرخواه مطلق است.

3. شر، وجود دارد.

پلانتینجا در مقام بررسى ادعاى فوق، در ابتدا اظهار مى‏دارد که مجموعه متشکل از سه قضیه بالا که براى سهولت، آن را مجموعه A مى‏نامیم مجموعه‏اى صریحا متناقض نیست. زیرا مجموعه‏اى داراى «تناقض صریح‏» (4) است که یکى از اجزاء آن نقیض جزء دیگر باشد، حال آن که در مجموعه مورد نظر چنین حالتى وجود ندارد.

شاید ادعاى مکى آن باشد که مجموعه A داراى تناقض صورى (5) است. این نحوه از تناقض در مجموعه‏اى وجود دارد که هرچند صریحا متناقض نیست، شاید با استفاده از قواعد منطق صورى متعارف بتوان از آن مجموعه‏اى داراى تناقض صریح به دست آورد. مثلا مجموعه قضایاى زیر را در نظر مى‏گیریم:

1. اگر تمام انسانها فانى باشند، سقراط فانى است.

2.تمام انسانها فانى‏اند.

3.سقراط فانى نیست.

روشن است که این مجموعه، تناقض صریح ندارد. اما با استفاده از قانون «وضع مقدم‏» (6) مى‏توان نتیجه گرفت که:

4. سقراط فانى است.

و با الحاق این قضیه به مجموعه مورد بحث، تناقض صریحى به دست‏خواهد آمد. زیرا قضیه(4) نقیض قضیه(3 )است.

با اندکى تامل، آشکار مى‏شود که مجموعه A داراى تناقض صورى هم نیست. زیرا با استفاده از هیچ یک از قواعد منطقى نمى‏توان از این مجموعه، تناقض صریحى را بیرون کشید. اما هنوز ممکن است ادعا شود که مجموعه A داراى «تناقض ضمنى‏» (7) است. مجموعه‏اى داراى تناقض ضمنى است که بتوان با افزودن قضیه ضرورتا صادق مانند P به آن، به تناقض صورى دست‏یافت. مکى خود به این نکته معترف است که مجموعه A، تناقض خود را صریحا و بلافاصله آشکار نمى‏کند، بلکه نیاز به افزودن قضایایى است که او آنها را «قواعد شبه منطقى‏» (8) مى‏نامد. دو اصل الحاقى که از سوى مکى پیشنهاد مى‏شوند عبارتند از:

4. یک موجود خیر همواره تا آنجا که بتواند، شر را دفع مى‏کند. و

5. هیچ محدودیتى براى افعال یک موجود قادر مطلق نیست.

به اعتقادپلانتینجا، مقصود مکى این است که براى نشان دادن تناقض ضمنى قضیه A، لازم است دو قضیه بالا را بر آن افزود.

براساس تعریف ارائه شده براى تناقض ضمنى، قضایاى الحاقى باید بیانگر حقایقى ضرورى (9) باشند. بنابراین باید دید آیا قضایاى(4) و (5) از وصف ضرورت برخوردارند؟

در تفسیر قضیه (5) دو دیدگاه متفاوت وجود دارد: اکثر متالهان برآنند که مقصود از این قضیه، نفى محدودیتهاى فرامنطقى است و لذا قادر مطلق نمى‏تواند سبب وقوع حالات منطقا محال [یا به تعبیر فیلسوفان اسلامى: محالات ذاتى] گردد. در مقابل، کسانى چون مارتین لوتر و دکارت مى‏اندیشیده‏اند که قدرت خدا حتى توسط قواعد منطق نیز محدود نمى‏شود. (10) به هر تقدیر، پلانتینجامعتقد است که مى‏توان به ضرورت قضیه (5) براساس دیدگاه رایج در تعریف قدرت مطلق اذعان کرد.

اما در مورد قضیه (4) وضع به گونه دیگرى است. اولا، ممکن است گفته شود که چه بسا موجود خیر (خیرخواه) به دلیل بى‏اطلاعى از وجود برخى شرور، هیچ اقدامى در جهت طرد آن انجام ندهد.پلانتینجادر خلال مثالى، این مطلب را توضیح مى‏دهد و سپس نتیجه مى‏گیرد که باید قضیه (4) را به شکل زیر اصلاح کرد:

"4. هر موجود خیرى، همواره شرى را که از آن آگاهى داشته باشد و بتواند آن را دفع کند، دفع مى‏کند.

بنابراین براى رسیدن به تناقض ضمنى از ترکیب مجموعه آ با قضیه ("4) و (5)، باید قضیه (6) را نیز به این مجموعه افزود:

6. خدا عالم مطلق است.

با وجود این، به نظرپلانتینجاقضیه ("4) نیز از صدق ضرورى برخوردار نیست. او براى اثبات این مدعا مواردى را مثال مى‏زند که دفع یک شر، متضمن ایجاد شرى بزرگتر یا دفع حالت‏خیرى مهم‏تر مى‏گردد. روشن است که در این موارد، خوددارى موجود خیر از دفع شر مزبور به هیچ وجه مستلزم سلب خیرخواهى از او نخواهد بود. بنابراین باید قضیه ("4) را به شکل زیر تصحیح کرد:

24. یک موجود خیر هر شرى مانند E را که از آن آگاه باشد و بتواند آن را بدون ایجاد شرى بزرگتر یا دفع خیرى برتر، از E دفع کند، دفع مى‏کند.

با توجه به آنچه گذشت مى‏توان تعریفى به شرح زیر ارائه داد:

«یک موجود، حالت‏شرى را نحو صحیح‏» (11) دفع مى‏کند، اگر آن را بدون دفع کردن خیرى برتر یا ایجاد شرى بزرگتر دفع کند.» با استفاده از این مفهوم و با افزودن ویژگیهاى خداوند، قضیه (’’4) سرانجام به صورت زیر درمى‏آید.

’4. موجود خیر قادر مطلق و عالم مطلق، هر شرى را که بتواند به نحو صحیح دفع کند، دفع مى‏کند. فرض کنیم که قضیه (’’’4) داراى صدق ضرورى باشد. آیا اکنون مى‏توان ادعا کرد که مجموعه A به همراه قضایاى (’’’4) و (5) مجموعه‏اى، بصورت، متناقض را تشکیل مى‏دهد؟ مجموعه جدید که آن را A| مى‏نامیم داراى اجزاء زیر است:

1) خدا قادر مطلق است;

2) خدا خیر مطلق است;

3)شر، وجود دارد;

’’’4)موجود خیر قادر مطلق و عالم مطلق هر شرى را که بتواند به نحو صحیح دفع کند، دفع مى‏کند;

5)هیچ محدودیت فرامنطقى‏اى براى آنچه یک موجود قادر مطلق مى‏تواند انجام دهد، نیست;

6)خدا عالم مطلق است.

اگر مجموعه A|، بصورت، متناقض باشد، باید بتوان از هر پنج جزء آن با استفاده از قوانین منطق متعارف نقیض جزء ششم را به دست آورد. بنابراین، در فرض تناقض صورى A|، باید از قضایاى(1)، (2)، (’’’4)، (5) و (6) نتیجه گرفت که:

’3) شر، وجود ندارد.

اما مطلب از این قرار نیست. زیرا آنچه نتیجه مى‏شود این است که:

(’’3) هیچ شرى که خدا بتواند آن را به نحو صحیحى دفع کند، وجود ندارد.

بدیهى است که بین (3) و (’’3) تناقضى نیست. از اینجا به دست مى‏آید که براى به دست آوردن تناقض صورى مجموعه A| افزودن قضیه زیر لازم است:

(7) اگر خدا عالم مطلق و قادر مطلق باشد، آنگاه مى‏تواند هر حالت‏شرى را به نحو صحیحى دفع کند.

براساس تعریفى که از تناقض ضمنى ارائه شد، قضیه اخیر باید قضیه‏اى ضرورى باشد. آیا واقعا اینچنین است؟ پاسخ پلانتینجابه این سؤال، منفى است. به اعتقاد او، مواردى وجود دارد که حالت‏خیرى مانند G داریم که «متضمن‏» حالت‏شر E است‏به گونه‏اى که G و [E.G] E حالتى خیر است. در این صورت، حتى یک موجود قادر مطلق نیز نمى‏تواند شر E را، بدون دفع حالت‏خیر G، دفع کند. (زیرا برحسب فرض، E مندرج در G است.) با توجه به تعریفى که از «وضع یک شر به نحو صحیح‏» ارائه شد، باید گفت که در تمام موارد مشابه با مورد فوق، موجود قادر مطلق نیز نمى‏تواند شر E را به نحو صحیح دفع کند (چرا که لازمه دفع آن، دفع خیر بزرگترى است.)

اما آیا واقعا چنین مواردى وجود دارد؟ پلانتینجا به برخى خیرات اخلاقى اشاره مى‏کند که در دل خود شرى را نهفته دارند. براى مثال، صبر و بردبارى به عنوان یک فضیلت و خیر اخلاقى در بسیارى از موارد در برخورد با رنج و درد; ظهور مى‏یابد. در این موارد، درد و رنج مسلما شر است، ولى وضع کلى یعنى بردبارى در مقابل درد خیر است و وقوع چنین خیرى بدون تحقق شر ضمنى آن ممکن نیست. به تعبیر پلانتینجا: «این حقیقتى ضرورى است که اگر شخصى درد را با شکوه تحمل کند، آنگاه کسى دردمند است.»

پلانتینجا در پایان، نتیجه مى‏گیرد که صدق قضیه (7) ضرورى نیست و از این رو ملحدان در اثبات تناقض ادعایى در مجموعه A ناکام مانده‏اند. زیرا هیچ قضیه ضرورتا صادقى را ارائه نداده‏اند که افزودن آن به مجموعه A، مجموعه‏اى صورتا متناقض به دست دهد.

تاکنون روشن شد که مدعاى ملحدان مبنى بر وجود تناقض بین اعتقاد به وجود خداى خیر قادر مطلق و عالم مطلق با وجود شرور، به هیچ وجه به اثبات نرسیده است. حال باید دید که آیا مى‏توان قدرى به پیش رفته، ثابت کنیم که مجموعه A برعکس مدعاى ملحدانى چون مکى‏به صورت ضمنى سازگار است؟ براى این منظور، یک روش عمومى وجود دارد که گاه به نام روش «ارائه مدل‏» خوانده مى‏شود. براى ارائه مدلى از مجموعه‏اى مانند S، باید حالت ممکنى را هرچند به صورت بالفعل محقق نباشدتصور کرد که در فرض علیت‏یافتن آن، تمام اجزاء S صادق خواهند بود.

متناسب با شرایط خاص، روشهاى ویژه‏اى براى ارائه مدل وجود دارد. مثلا براى اثبات سازگارى دو قضیه P و Q، مى‏توان قضیه‏اى مانند R یافت‏به گونه‏اى که ترکیب عطفى R با P، اولا ترکیبى ممکن باشد و ثانیا مستلزم Q گردد. در این و P ممکن است، حالت ممکنى را وصف مى‏کند، از سوى دیگر R و [ P.R ] P مستلزم Q است و لذا اگر R و P، هر دو صادق باشند، Q نیز صادق است و در نتیجه P و Q هر دو صادق خواهند بود. بدین ترتیب روشن مى‏شود که این مورد در واقع یکى از موارد ارائه حالت ممکنى است که اگر فعلیت‏یابد، تمام اجزاء مجموعه مورد بحث (که در این مثال داراى دو عنصر P و Q است) صادق خواهند بود.

به منظور به کارگیرى این روش در مساله مورد بحث‏خودمان، قضایاى (1)، (2) و (6) را ترکیب کرده، نام آن را قضیه (1) مى‏گذاریم:

(1) خدا عالم مطلق، قادر مطلق و خیر مطلق است.

حال باید ثابت کنیم که (1) با (3) [شر، وجود دارد] سازگار است. براى این منظ